مغولان با ایران چه کردند؟
نام مغولی چنگیز تموچین بود او سیزده ساله بود که پدرش مرد و با این حال اختلاف و زیربار فرمان چنگیز نرفتن برخی وی را به گرفتاری انداخت اما او پس از چندی از این مسائل فایق آمد. او به تدریج بر قدرت خود افزود و قبایل دیگر را فرمانبردار خود ساخت و بسیار قدرتمند شد.
سلطان محمد خوارزمشاه برای آگاهی و تحقیق در خصوص قدرت گیری چنگیز و فتح شهر پکن پایتخت چین شمالی بدست مغولان گروهی را به چین فرستاد. چنگیز فرستادگان خوارزمشاهی را گرامی داشت و به سلطان محمد پیام فرستاد که او خواهان صلح میان دو طرف و آمد و شد بازرگانان و کاروانیان است.
پس از ازمیان رفتن فرمانروایی قراختایی و پیشروی های چنگیز و حکومت خوارزمشاهی به سوی هم آنان با هم همسایه شدند. تنی چند از بازرگانان مسلمان به سوی چنگیز رفتند . چنگیز کالاهای آنان را به بهای خوبی خرید و بازرگانانی از مردم خود را همراه با هدیه هایی بسوی خوارزمشاه روانه ساخت.
با فرستادن نامه و هدیه برای خوارزمشاه دو طرف پیمان نهادند دوست هم باشند و دوستان هم را دوست و دشمنان هم را دشمن بدانند.
رخداد اترار
پس از این پیمان بخشی از بازرگانان مغول با کالاهای گران بها از سرزمین مغولان به سوی شهر اترار شهری مرزی در خاک خوارزمشاهیان آمدند. غایرخان حاکم شهر اترار که از بستگان مادر شاه یعنی ترکان خاتون بود به چرایی اینکه در میان آنان جاسوس وجود دارد همه آنان را به جز یکی که پس از رخداد به نزد چنگیز رفت همه را کشت و اموال آنان را گرفت.
هنگامی که این خبر به گوش چنگیز رسید فرستاده ای نزد خوارزمشاه راهی کرد و تسلیم غایرخان را خواستار شد. سلطان محمد خوارزمشاه نه تنها غایرخان را تسلیم نکرد بلکه فرستاده چنگیز را هم کشت و با این کار نابخردانه زمینه ویرانی و کشت و کشتار مردم ایران را فراهم کرد.
در پاییز سال 616 چنگیز با سپاهیان خود به سوی خوارزمشاهیان تاخت. شمار سپاهیان خوارزمشاهیان را بیشتر از چنگیز و دربرگیرنده اقوام گوناگون که همبستگی و اتحاد و سازمان دهی و نظم درستی نداشتند دانسته اند. همچنین در زمینه چگونگی دفاع و پدافند در برابر مغولان خونریز اختلاف زیادی در میان سران سپاه خوارزمشاهی وجود داشت. همچنین گفته شده بی رحمی های سلطان محمد باعث شده بود درباریان و امیران برنامه ها و رازهای حکومت را به نزد چنگیز برند. خود چنگیز هم جاسوسانی در میان خوارزمشاهیان داشت.
چنگیز هنگامی که به مرز اترار نزدیک شد سپاه خود را به چند بخش تقسیم کرد . دو پسرش به نام های اوگتای و چغتای را برای فتح اترار مامور کرد. پسر دیگرش را به نام جوجی مامور فتح شهرهای کنار سیحون قرار داد و خودش به همراه پسر دیگرش به نام تولی روانه فتح بخارا شد. پنج هزار تن هم مامور فتح خجند و بناکت شدند.
گشودن بخارا
در سال 616 مغولان بخارا محاصره کردند. پس از سه روز محاصره و ایستادگی در حالیکه ارتباط بخارا با دیگر نقاط بریده شده بود شهر به ناچار تسلیم شد.بخارا از شهرهای مهم آن دوران بود. پس از آن که مغولان بر بخارا دست یافتند آنرا به آتش کشیدند. بیشتر بناهای بخارا از چوب بود و در آتش سوخت. البته مسجد جامع و برخی ساختمان ها را از خشت پخته ساخته بودند. بسیاری کشته شدند مغولان جوانان شهر را به عنوان اسیر بردند و بخشی که از مرگ گریخته بودند به پیرامون پراکنده شدند.
گشودن سمرقند
پس از به خاک و خون و آتش کشیدن بخارا سپاه وحشی مغول به سوی سمرقند تاخت. مغولان جمع بزرگی از مردم بی پناه بخارا تا سمرقند آوردند تا مردم سمرقند آنان را سپاه مغول به انگارند.
شمار سپاهیان خوارزمشاهی در سمرقند را از پنجاه هزار تا صد و ده هزار هم گفته اند. مردم سمرقند تا سه روز ایستادگی کردند و روز سوم از شهر خارج شده و به سپاه خون ریز مغول تاختند. آنان ابتدا پیشرفت هایی داشتند اما سرانجام مغولان بر آنان غلبه کردند و بیشتر آن دلاوران را کشتند. سپاهیان ترک خوارزمشاه هم از مغولان امان خواستند. چنگیز در دهم محرم 617 وارد سمرقند شد. وی ارگ این شهر را ویران کرد و دستور داد تا به قتل و غارت مردم شهر سمرقند بپردازند. آنان سمرقند را نیز مانند بخارا ویران کردند.
گشودن اترار
شهر اترار از دیگر شهرها مقاومت و ایستادگی بیشتری کرد گفته شده این شهر مقاومتی به طول حدود یک ماه و در منابع دیگر پنج و شش ماه داشته است. حاکم این شهر غایرخان که مقصر اصلی حمله مغول و ویرانی های سرزمین های اسلامی است به هیچ عنوان نمی توانست تسلیم مغولان شود و از خود مقاومت بسیاری نشان داد اما در فرجام یکی از سرداران خوارزمشاهی به وی خیانت کرد و به مغولان پیوست در نهایت غایرخان با از دست دادن عمده یاران خود که تنها دو تن برای او باقی ماندند به پشت بامی پناه برد و با پاره های خشت که زنان از دیوار می کندند و به او می دادند از خودش ذفاع می کرد. این فرد با این حال به چنگ مغولان آمد و مغولان مردم اترار را نیز قتل عام کردند.
شهرها و مناطق دیگر ماوراالنهر نیز یکی پس از دیگری به چنگ مغولان در می آمد.
حماسه خجند
سپاه مغول زمان زیادی خجند را دوره و محاصره کرده بودند.تیمورملک دلیر با سربازانش دلاورانه از خاک وطن دفاع کردند و مغولان زیادی را کشتند. بیشتر یاران تیمور در نبرد با متجاوزان کشته شدند. تیمور چون در میان مغولان درمانده شده بود از راه رود خودش را با چند تن دیگر به اردوی خوارزمشاه رساندند.
پس از فتح سمرقند مغولان دوباره سپاهیان خود را بخش بندی کردند هر کدام را راهی تصرف بخشی از خاک خوارزمشاهیان ساختند. گروهی سوی خراسان تا خوارزمشاه را گیرند ، گروهی مامور فتح پایتخت خوارزمشاهی ، گروهی هم روانه فتح دره علیای جیحون شدند. سلطان محمد ترسو هم از این شهر به آن شهر می رفت و مغولان هم در پی او بودند. سلطان محمد به جای آن که خود به دفاع بپردازد مدام از جنگ با مغولان می گریخت و مغولان هم بیش از پیش در خاک ایران نفوذ می کردند.
گشودن گرگانج
شهر گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان و محل زندگی ترکان خاتون بود. گفته شده چنگیز فرستاده ای برای ترکان خاتون فرستاد و پیغام داد که او تنها با خوارزمشاه سر جنگ دارد و به سرزمین های زیر نظر ملکه کاری ندارد و از ملکه خواست یکی از افرادش را نزد او فرستد تا فرمان حکومت خوارزم ، خراسان و اضافات آن ها را به ملکه بدهد.اما ترکان خاتون به چنگیز اعتماد نداشت و هنگامیکه باخبر شد خوارزمشاه از جیحون هم آنسوتر رفته است حرم سلطان ، کودکان و خزاین و گنجینه های او را برداشته و از خوارزم رفت.
در سال617 سپاهیان چنگیز شهر گرگانج را محاصره کردند در منابع گفته شده چهار یا شش ماه دلاورانه با سپاه مغول جنگیدند و ایستادگی کردند. مقدمه سپاه چنگیز که به دروازه های شهر نزدیک می شد مردم شهر به این گمان که همه لشکر مغول همین است به آنان تاختند و زمانی که آنها از شهر چندی دور شدند مغولان بر آنان تاخته بسیاری را کشتند و باقی هم به شهر بازگشتند.
فردای آن روز اوگتای و چغتای شهر را محاصره کرده و مردم را به ایلی خواندند یعنی خواستار پذیرش تابعیت آنها شدند اما کسی درخواست آنان را نپذیرفت. مغولان چوب و سنگ را با منجنیق بر سر مردم شهر می ریختند. در خوارزم سنگ زیاد نبود اما درخت توت فراوان که چوب آن ها را آماده و سخت کرده بر سر مردم مقاوم می ریختند. جوجی به مردم شهر پیغام داد که تسلیم شوند و در امان خواهند بود اما مردم دلیر گرگانج نپذیرفتند. با آنکه سلطان محمد هم پیش از مرگ آنانرا به مدارا با مغولان سفارش کرده بود. چنگیز به حشر سپاه دستور داد خندق آب شهر را در زمان ده روز پر کنند و حصار شهر را نیز ویران کردند.
پس دست یافتن مغولان ستمگر به شهر به سختی توانستند کوچه به کوچه شهر را از چنگ مردمانش خارج سازند. آنان مجبور شدند که بخشی با تیر و کمان با مردم شهر بجنگند و بخشی با شیشه های نفت شهر را به آتش بکشند. اما باز شهر تسلیم نشدند و این بار مغولان تصمیم گرفتند سد جیحون را شکسته و آب را به شهر ببندند ولی پیش از آن مردم شهر سه هزار تن از آنان را کشتند و از این عمل روحیه تازه ای یافتند. در فرجام مغولان همه محلات را به جز سه محله ویران کردند. این شهر که از خود ایستادگی سختی نشان داده بود دیگر توانی برایش نمانده بود و مغولان وحشی صنعتگران و صاحبان حرف شهر را از بقیه جدا کرده و به سرزمین های شرقی بردند. زنان و کودکان را اسیر کردند و مردان را کشتند. پس از آن شهر را غارت کردند و گفته شده آن هایی هم که در جنگ ویران نشده بود ویران کردند و تا توانستند کشتند بطوریکه تاریخ نگاران از شمارش کشته شدگان آن خودداری کرده اند. شهری که بسیار آباد و پرجمعیت و پایتخت بخش بزرگی از آسیا بود به ویرانکده ای تبدیل شد.
ظهور جلال الدین
جلال الدین فرزند دلیر خوارزمشاه بود اما مادربزرگش ترکان خاتون از جانشینی او جلوگیری می کرد. پیش از فتح فرزندان خوارزمشاه گرگانج را ترک گفته بودند. جلال الدین که از بیابان خوارزم گذر می کرد به شمار هفتصد تن از مغولان برخورد و تا توانست آنها را کشت و کمتر کسی از آنان زنده ماند. حتی شماری از آنان را که به کاریز های نسا پناه برده بودند کشاورزان بیرون آورده و آنان را گردن زدند.
جلال الدین پس از آن به نیشابور و سپس زوزن ،بست و هرات رفت .
گشودن مرو
مرو هم از آبادترین شهرهای خراسان بود. مجیر الملک حاکم پیشین مرو از مازندران به مرو آمد. پیش از آن شیخ الاسلام مرو هدایایی نزد چنگیز فرستاده بود و پذیرش ایلی شدن کرده بود.قاضی سرخس نیز همین شیوه را پیش گرفت. مجیر الملک پس از آگاهی ازاین کار قاضی مرو را به دست مردم تکه تکه کرد و با سرخس هم سر دشمنی گرفت.
شهر مرو پنج روز در دوره و محاصره وحشیان بود. پس از فتح شهر تولی فرزند چنگیز خون ریز در آغاز مجیرالملک را گرامی داشت.سپس دستور داد همه مردم شهر را با زن و فرزند از شهر به بیرون برند و هیچ کس در شهر نماند. پس از آن دستور داد همه سران لشگری را بکشند.مردم بینوا را هم میان سپاه مغول تقسیم کرد.مردان و زنان و کودکان را کشتند و مرو را به آتش کشیدند آنان آرامگاه سلطان سنجر را هم آتش کشیدند و به طمع مال به نبش قبر پرداختند. تولی گفته بود مردم شهر مرو که در برابرشان مقاومت کرده بودند هیچکس را زنده نگذارند و این شهر را هم به خاک و خون کشیدند.
پس از شنیدن پیروزی های جلال الدین بازماندگان خطه مرو به کمک یکی از سران سپاه جلال الدین حاکم شهر را کشتند و بر علیه مغول شوریدند. مغولان این بار هم مردم مرو را با شمشیر پاسخ دادند و آنچه از مسجد ها و بناها مانده بود ویران کردند و چون باز هم به پنهان شدن مردم از شر مغول مشکوک بودند این بار موذنی را آورده و دستور دادند که بانگ نماز سر دهد و به این نیرنگ مردم بازمانده را از سوراخ ها بیرون کشیده و کشتند و به مدت چهل و یک روز به کشتار مردم و ویرانی آن سرگرم بودند.
اما پس از رفتن مغول یکی از امیرزاده ها به مرو آمد و شماری از ترکمانان هم جمع شدند و به شمار ده هزار تن در مرو ویران گرد آمدند و در سرزمین های پیرامون به غارت مغولان می پرداختند. این بار مغولان ساکنان مرو مقاوم را به انواع و اقسام روش ها شکنجه می دادند مانند مثله کردن ، در آتش افکندن آنان را می کشتند و مرو را چنان ویران کردند که گفته شده این شهر چنان صحرا شده که در آن سایه یافت نمی شد.
فتح نیشابور
مردم نیشابور هنگام عبور سپاه سوبوتای و جبه پذیرش ایلی کرده بودند و فرستاده ای از مغولان هم در شهر حضور داشت. اما چندی بعد مردم نیشابور فرستاده و شحنه مغول را کشتند. زمانی که خبر مرگ شحنه به تولی رسید تغاجار نویان داماد چنگیز را روانه نیشابور کرد.
پس از سه روز محاصره نیشابور مردم نیشابور پیروز شده و حتی داماد چنگیز را هم کشتند و بقیه به پیرامون گریختند. تولی پس از فتح مرو راهی نیشابور شد. مردم دلاور نیشابور هم که از کمی آذوقه به تنگ آمده بودند حاضر به پذیرش ایلی شدند اما تولی نپذیرفت و در دهم صفر سال 618 نیشابور را فتح کرد. مردان شهر را کشتند ، زنان شهر را به اسارت گرفتند. و برای اینکه کسی از کشته شدگان زنده نباشد دستور داد سر همه کشته شدگان را ببرند. این شهر را چنان ویران کردند که حتی به سگ و گربه این شهر هم رحم نکردند. دختر چنگیز که شوهرش را نیشابوریان کشتند دستور داد نیشابور را چنان ویران کنند که بشود در آن کشاورزی کرد. گفته می شود هفت روز بر نیشابور دلاور آب بستند و هموار کردند و جو کاشتند. نیشابور برای خودش شهر بزرگ و آبادی بود و از مهم ترین شهرهای ایران بود. مغولان وحشی چنان بلایی بر سر این شهر آوردند که تا به امروز قامت راست نکرده و جایگاه پیشینش را بدست نیاورده است.
توس و مشهد هم از گزند وحشیان دور نماند و آنان این مناطق را هم تصرف کرده و غارت کردند.
فتح هرات
تولی در آغاز فرستاده ای نزد هراتیان فرستاد و قاضی و حکمران شهر را به خدمت خود خواند اما مردم شهر فرستاده تولی را کشتند. حکمران هرات ملک شمس الدین جوزجانی بود و تا هشت روز از محدوده حکومت خود به خوبی پدافند کرد اما در روز هشتم با پرتاب تیری از دنیا رفت . پس از آن عالمان و ثروتمندان شهر تسلیم شدند و تولی این بار کمی آرام تر عمل کرد و به جز دوازده هزار از یاران جلال الدین دیگران را امان داد و شحنه ای بر هرات نهاد.
بعدها که مردم هرات خبر پیروزی های جلال الدین بر مغول را شنیدند بر مغولان شوریدند و حاکم و شحنه مغولی را کشتند و کسی را بر خود حاکم کردند. هنگامی که این خبر به گوش چنگیز رسید به پسرش تولی گفت : اگر تو مردم هرات را جمعا می کشتی این فتنه بروز نمی کرد. سپس ایلچیکدای نویان با هشتاد هزار تن روانه هرات شدند و دستور داد که احدی از مردم شهر را زنده نگذارند. فرمان داد سپاهیان دیگری هم به او بپیوندند و پس از شش ماه و هفده روز در سال 619 شهر را فتح کردند و ویران ساختند.
گشودن طالقان و جوزجانان خراسان
در این مدت خود چنگیز به محاصره طالقان خراسان مشغول بود. چنگیز پس از ده ماه محاصره قلعه نصرت کوه بر آن راه یافت. بسیاری از سپاهیان او در این جریان کشته شدند. پسرانش هم به کمک او شتافتند. آنان در فرجام با ساخت پشته هایی از سنگ و چوب به بلندای دیوار قلعه رسیدند.
گشودن بامیان
در یورش مغولان به بامیان که همچون بسیاری از مناطق ایران محاصره شد پسر چغتای که چنگیز او را بسیار دوست داشت کشته شد. پس از گشودن شهر وی دستور داد مردم شهر را بکشند و حتی جانوران شهر نیز زنده نگذارند و هیچ کسی را اسیری نگیرند و همه را حتی بچه در شکم مادر را هم زنده نگذارند تا دیگر کسی در آن شهر زندگی نکند.
ایستادگی های جلال الدین
جلال الدین منکبرنی بزرگترین پسر خوارزمشاه بود که ترکان خاتون مانع ولیعهدی او بود و مدتی اوزلاغ شاه ولیعهد بود اما بعدها با وخیم شدن شرایط خوارزمشاه جلال الدین را ولیعهد خود کرد. و در طول تلخی های حملات مغول به ماوراالنهر و خراسان می شود رشادت های جلال الدین را دید که مایه امید مردم بود.
جنگ پروان
جلال الدین که سپاهیانی از اقوام گوناگون گردآوری کرده بود در منطقه پروان اردو زد و گروهی از سپاهیان مغول را که به محاصره قلعه والیان تخارستان سرگرم بودند بر آنان تاخته و حدود هزار نفر از آنان را کشت و بقیه شکست خورده نزد چنگیز رفتند.
پس از این رخداد جلال الدین به پروان بازگشت و چنگیز سپاهی را که شمار آنان را از 30 تا 45 هزار نوشته اند روانه پروان کرد. جنگ در یک فرسخی پروان شکل گرفت و دو روز به درازا کشید. روز نخست نتیجه ای حاصل نشد . در روز دوم مغولان دست به نیرنگ بردند و آدمکی بر بالای اسب های خود ساختند تا لشگریان جلال الدین گمان برند به آنان کمک رسیده است. نزدیک بود این نیرنگ پیروز شود اما جلال الدین ایستادگی کرد و لشکر مغول را شکست داده و به تعقیب آنان پرداختند.
این پیروزی بزرگ مسلمان را از اقوام گوناگون بسیار شاد کرد که وحشیانی که به سرزمین هایشان تاخته اند شکست خورده و گریخته اند. لشکریان جلال الدین گوش اسیران مغول را میخ سوراخ کردند تا کمی از خشم شان فرو نشیند.
پس از این پیروزی بود که مردم شهرهای مختلفی از خراسان و ماورا النهر شوریدند و مغولان را کشتند. اما افسوس که این اتحاد پابرجا نماند و اختلاف میان اقوام سپاه درگرفت و باعث تضعیف سپاه جلال الدین شد.
جنگ سند
با پدید آمدن مشکلات در سپاه جلال الدین وی ناچار شد از غزنین برود و تصمیم گرفت از رود سند بگذرد و پی سپاهیان ترک کرده پس از اختلاف را بگیرد. مغولان شتابان سوی او می آمدند و گروهی از آنان جلوی راه او را گرفتند .سپاهیان جلال الدین توانستند آنانرا شکست دهند و به کنار سند روند.
جلال الدین منتظر تهیه کشتی برای گذر از سند بود که خونریزان مغول به سپاه جلال الدین رسیدند. سپاهیان دلاور و مسلمان در واپسین لحظات جانانه با مغولان وحشی خون ریز می جنگیدند. مغولان پسر هفت هشت ساله جلال الدین را به دستور چنگیز ملعون کشتند. مادر و همسر جلال الدین و گروهی از بانوان حرم جلال به او شیون و زاری می کردند تا آنان را بکشد تا به دست چنگیز ستمگر نیفتند جلال الدین بزرگ هم دستور داد تا آن بانوان را در سند غرق کنند.
در فرجام جلال الدین با هفتصد تن از یارانش مدت ها دلاورانه جنگید و چون دید از یاران و از توان چیزی نمانده با اسبش از میان خونریزان بر سند تاخت و در کمال شگفتی توانست به سلامت به خاک هند رسد .
پس از آن چنگیزیان از خاندان جلال الدین کودکان پسر را کشتند و حتی بر کودک شیرخوار هم رحم نکردند. بازمانده حرم جلال الدین را نیز اسیر کرده به مغولستان بردند. یورش مغولان بی تمدن و خون ریز در اوان اختلاف و چند دستگی سرزمین های ایران را به خاک و خون کشیده و آباد ترین شهرهای نواحی شرقی ایران و ماوراالنهر را ویران ساختند. اما ایستادگی جلال الدین هنوز ادامه دارد.
ادامه شرح یورش مغول به سرزمین ایران را طی روز های آینده با بررسی کتابهای تاریخی و سایت های پژوهشی تکمیل خواهیم کرد.
مشتاق نظرات و دیدگاه های شما بازدیدکنندگان گرامی هستیم